زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

باران خواهی

بارانْ‌خواهی، به دعا و افسون باران خواستن به هنگام تأخیر در بارش باران، برای مردمی‌که در مناطق خشک وکم‌آب زندگی می‌کنند، نزول باران امری حیاتی است. «بعل» خدای بزرگ کوچ‌نشینان سوری فلسطینی «سوارکار ابرها» خوانده می‌شد و او را همچون تقسیم‌کنندۀ نعمتها پرستش می‌کردند. عبرانیان کهن باران را به صورت مخزنی تصور می‌کردند که در آسمان قرار دارد، ومعتقد بودند کسانی که خدا را دوست بدارند و از قوانین الٰهی اطاعت کنند، خداوند به آنها نعمت وبرکت می‌بخشد و برایشان باران نازل می‌کند و کسانی که گناه کنند، خداوند نعمت باران را از آنها دریغ می‌دارد (ER, XII/ 201).
پرستش خدای باران به مثابۀ مظاهر فراوانی در میان مردم شرق و شاخه‌های اصلی آریاییهای اروپایی کهن و بخشی از آفریقا، اقیانوسیه و بومیان آمریکا رواج داشته است. خدایان مصری به نوعی با آب در ارتباط بودند. اهورمزدا در وندیداد وعده می‌دهد که «به زمین باران بباراند تا برای مؤمنان غذا و برای گاوان سودمند علف بیاورد» (همان،XII/ 202).
در سرزمین گرم و خشک و کم‌آب ایران، باران وآب همواره از بزرگ‌ترین نعمتهای خدا به شمار می‌رفته است. ایرانیان به ایزدان آب و باران اعتقاد داشتند و آنها را نیایش می‌کردند. مثلاً از آناهیتا (ناهید) که هم نام رودی است مینوی وهم اسم فرشتۀ موکّل آب، تمنای باران می‌کردند. پرستندگان ناهید در زمان کم‌آبی به نیایش او می‌پرداختند و برای او قربانی می‌کردند و او که انگاشته می‌شد بر گردونه‌ای سوار است، به فرمان اهورامزدا از فراز آسمان باران و تگرگ و برف و ژاله برای مردم فرو می‌بارید (پورداود،166-167). در اوستا ازجدال فرشتۀ باران و دیو خشکی سخن رفته است. همیشه در فصل باران، اپوش، دیو قحطی و خشک‌سالی، در مقابل تشتر یا تیر، فرشتۀ باران، به مقابله بر می‌خاسته است. فرشتۀ باران با شکست دیو خشکی، خاک را خرمی و مردم را روزی می‌بخشیده است (همو،332). در «تیرپشت» به تفضیل از جدال فرشتۀ باران و دیو خشکی یادشده است (همو، 351 ﺑﺒ ).
در آثارالباقیه آمده است که در زمان فیروز، جد انوشیروان، چند سال باران نبارید و مردم به خشک‌سالی افتادند. سرانجام فیروز به آتشکده رفت و در آنجا نماز خواند وسجده کرد و از خدا خواست که بلای خشک‌سالی را برطرف کند. بعد از بیرون‌شدن فیروز از آتشکده و رسیدن به صحرایی که امروز روستای کامفیروز در آنجاست، ابری از آسمان برخاست و چندان بارید که مانند آن تا آن روز دیده نشده بود و آب همه‌جا را فرا گرفت وبه این‌ترتیب، دعای فیروز برآورده شد (بیرونی، 354-355).
اعراب جاهلی نیز برای نزول باران به شیوه‌های گوناگون متوسل می‌شدند. اهالی بَلقاءبُتانی را می‌پرستیدند و می‌گفتند: به شفاعت آنها باران طلب می‌کنیم (کلبی، 7). پیش از ظهور اسلام، درمیان اقوام سامی‌مانند بابلیان، عبرانیان، نبطیان و قبایل ساکن عربستان مرکزی، الله، خالق آسمانها و نازل کنندۀ باران، شناخته و نیایش می‌شد (فضایی، 22). در سرزمین شام و حجاز هرگاه باران نمی‌بارید، مردم به مکه می‌آمدند و در آنجا قربانی، و از خدا طلب باران می‌کردند و خداوند حاجتشان را، هرچند که کافر بودند، روا می‌کرد (بلعمی، 156).
گذشته از ستایش بتها و باران‌خواهی از آنها، رسم آتش افروزی یا «نارُالستمطار» نیز از رسمهای باران خواهی در میان عربهای جاهلی بوده است. وقتی که باران نمی‌آمد و قحطی مردمان را تهدید می‌کرد، پیران قوم و کاهنان مراسم نارالاستمطار برپا می‌کردند، بدین‌ترتیب که به دُم و پاهای گاوهای ماده دسته‌هایی هیزم از شاخه‌های درخت «سّلّع» و ساقه‌های «عُشَر»می‌بستند و آنها را به کوه می‌بردند. در بالای کوه هیزمها را آتش می‌زدند، گاوها وحشت زده و مضطرب به این سو وآن سو می‌دویدند. گاه برای جولان بیشتر، به شاخ گاوها نیز از شاخه‌های عشر و پوسته‌های سلع می‌بستند و آتش می‌زدند (جاحظ، 4/ 466؛ نویری، 1/ 109-110؛ نیز ﻧﻜ : نوری، 501-505). اینان چنان می‌پنداشتند که الهگان یا موکلان باران به سبب قداست گاوان و اضطراب و ناراحتی آنها به زودی باران فرو خواهند فرستاد. علاوه‌براین، در بالای کوه آتشی عظیم می‌افروختند وبه تقلید از رعد وبرق، سروصدا و هیاهو به راه می‌انداختند (همو، 504-505). با ظهور اسلام این رسم ها کنارکذاشته شد، زیرا در قرآن آمده است که باران به امر خدا می‌بارد (روم/ 30/ 48؛ نیزﻧﻜ : ﻫ د، استسقا).

آیینها

در بسیاری از کشورهای مسلمان، مردم همراه با خواندن نماز طلب باران(=نماز استسقا) آدابی به‌جا می‌آوردند که از رسمها و رفتارهای سنتی آنهاست. از جملۀ این رسمها پشت و رو پوشیدن لباس، جدا کردن مادران از کودکان و نوزادان، جدا کردن میشها از بره‌ها و بزها از بزغاله‌ها، و قربانی کردن گاو یا گوسفند به هنگام خواندن نماز استسقا پس از خواندن نماز700 یا000‘7 ریگ به رودخانه می‌اندازند (باشگوز، 19/ 139).
در مشکین‌شهر آذربایجان، به هنگام رفتن مردم به مصلى برای خواندن نماز تمنای باران، ملا یا شیخ ده با عَلَم سپاه در پیشاپیش آنها حرکت می‌کند و همه با هم سینه و زنجیر می‌زنند. به هنگام گذاردن نماز پابرهنه می‌شوند و کلاه از سر بر می‌گیرند. بعد از نماز، گاو نری قربانی می‌کنند و گوشت آن را همراه نان مخصوصی که با آرد و تخم مر و کره و شکر پخته‌اند، میان فقرا قسمت می‌کنند (همو، 18/ 118) و در تبریز روستاییان به کنار چشمه‌ای که نزدیک روستا می‌روند و پس از خواندن نماز برای آمدن باران دعا می‌کنند و گوسفندی را قربانی، و میان فقرا تقسیم می‌کنند (همانجا).
آیینها و مراسم دیگری نیز برای باران‌خواهی درمیان مسلمانان جهان و ایرانیان رایج است که به اختصار به آنها اشاره می‌شود: در الجزایر، برای طلب باران ضیافتی برپا می‌دارند و قربانی می‌کنند. در این ضیافت گروهی به رقص می‌پردازند و درحالی‌که پیاپی دهان خود را با آب پر می‌کنند و آب را به سوی آسمان می‌پاشند، فریاد می‌زنند: باران و فراوانی! گاهی به هنگام اجرای این مراسم، بر روی کودکان آب می‌پاشند و تمنای باران می‌کنند (فریزر، 71). درمیان مسلمانان شمال هند رسم است که پسران و دختران 6 تا 18 ساله در دسته‌های این ترانه را می‌خوانند: «ای خدا این گل را به آب باران بشوی!». پسران که صورت خود را سیاه کرده‌اند، درحالی که در یک دست سینی یا بشقابی فلزی و در دست دیگر چوبی کوتاه دارند، به در خانه‌ها می‌روند و ترانه‌هایی در تمنای باران می‌خوانند. برخی ازصاحب‌خانه‌ها آب روی زمین می‌پاشند و پسربچه‌ها روی زمین خیس‌شده غلت می‌زنند و با آواز بلند می‌خوانند: یاحق تعالى آب بده! آنگاه «باران‌باران گویان» به خواندن و پای‌کوبی می‌پردازند. صاحب هر خانه هدایه‌ای مانند روغن، آرد، گندم و یا پول نقد به آنها می‌دهد. با آرد و گندم و روغن جمع‌شده از خانه‌ها، «دلیا» (هلیم) می‌پزند. اگر سیدی حضور داشته باشد، دعایی می‌خواند وپس ازآن هلیم را بین خانواده‌های محل تقسیم می‌کنند وباور دارند که به زودی باران خواهد بارید (جعفری، 91-92).
عربهای ساکن کشورهای شمال افریقا برای طلب باران مردی پارسا و مقدس را غفلتاً درچشمۀ آب می‌اندزند. آنها عقیده دارند که با این کار باران می‌بارد (فریزر، 76). در سوماترا سنگی را که کم و بیش شبیه گربۀ سیاه است وبرای آن مانند گربۀ سیاه خواص و قدرت باران‌زایی قائلند، در آین تمنای باران به کار می‌برند (الیاده، 223). مردم برخی از قبایل عرب مترسکی را ردای بلند می‌پوشانند و آن را با زیورهای زنانه می‌آرایند. این مترسک را که «مادر باران» می‌نامند، زنی به دوش می‌گیرد و به در خانه‌ها و خیمه‌ها می‌برد و پیاپی ترانه‌ای را در تمنای باران می‌خواند. دراین ترانه از مادر باران که رفته است تا بادها را به حرکت درآورد و رعد و برق و باران بیاورد، می‌خواهند که بارانی سیل‌آسا ببارند تا دانه‌هایی که شیخ در زیر خاک کرده است، آبیاری شوند و کشتهایشان به قدر یک شتر سر برافرازند و گیاهانشان به اندازۀ یک نیزه بلند شوند (فریزر، 75).
در آیینهای باران‌خواهی عروسکی را به کار می‌برند که در میان مردم هر سرزمین به نام خاص خوانده می‌شود؛ مثلاً این عروسک را ترکمنهای کرکوک عراق «چمچه گَلین» (عروس کفگیرک)، مردم سوریه «اُمّ القوس» (مادرکمان ـ یا ماه قوس)، مردم شمال افریقا «اَلکُنجه» و مراسم طلب باران را «مادر بانگو» می‌خوانند، مردم ازبکستان و تاجیکها و مردم بخشی ازشهر گنبد «سوس خاتون» (احتمالاً به معنی زنی آبی) و گروهی از ترک زبانان ایران و ترکیه «چُمچه چیک» یا «کُپچه چیک»، یعنی ملاقۀ کوچک می‌خوانند. عروسک ازبکها شبیه گلین ترکهای منطقۀ آذربایجان ایران و ترکهای ترکیه است (باشگوز، 19/ 141). کردهای کردستان ایران نیز به این عروسک «بوکه بارانه» می‌گویند (توکلی، 68-69). در بعضی از مناطق ترکیه مراسم طلب باران را به نام عروسک، یعنی چمچه گلین یا کپچه گلین (عروسک قورباغه) و یا گلین کودک (عروس غوک) می‌نامند (باشگوز، همانجا).
در ایران در برخی از نقاط مراسمی‌به نام چمچه گلین یا عروس چمچه اجرا می‌شود که آداب آن شباهت زیادی با مراسم «مادر باران» میان قبایل عرب دارد. در این مراسم بچه‌ها لباس عروسکی را به تن چمچه (ملاقه) می‌کنند و درح التی که ترانه‌هایی در طلب باران می‌خوانند، آن را در محله‌ها می‌گردانند و اهل هر خانه ظرفی آب بر روی عروس چمچه می‌ریزند و مقداری آرد و حبوبات و خوراکیهای دیگر یا پول به بچه‌ها می‌دهند. در پایان بچه‌ها با آنچه گردآورده‌اند، آش می‌پزند و آن را به نیت آمدن باران میان نیازمندان تقسیم می‌کنند (همو، 18/ 119). مردم کرمانشاه پس از تقسیم آش، دیگ را می‌شویند و آب دیگ را دریکی از ناودانهای خانه‌ها می‌ریزند و دعای طلب باران می‌خوانند (همانجا). مردم بیرجند، گناباد، فردوس، کاشمر، قاینات، بی و روستاهای اطراف خراسان، و مردم کرمانشاه بر تن دو تکه چوبی که به شکل صلیب ساخته‌اند، لباس می‌پوشانند و در کوچه و بازار می‌گردانند و ترانه‌هایی در طلب باران به زبانهای محلی خود می‌خوانند (میرنیا، 196-197؛ شکورزاده، 347-348؛ باشگوز، همانجا). ساختن عروسک به صورت نمادین، پوشاندن لباس زنانه به تن پسربچه‌ها، پوشاندن تن بچه‌ها و مردها با برگهای سبز، و سیاه کرده صورت آنها (ﻧﻜ : همو، 18/ 120-121؛ فقیری، 36-37)، پوشاندن لباس نمادین برتن مردان و گذاشتن ریش و سبیل و شاخ بر صورت و سر آنها و آویختن زنگ و زنگوله از لباسشان و گرداندن آنها در محله‌ها درحالی‌که بر ترکۀ چوبی سوارند (همو، 38)، راه افتادن دسته‌هایی از کودکان درکوی وبرزن و رفتن آنها به در خانه‌ها در حال خواندن ترانه‌های باران، آب پاشیدن ساکنان خانه‌ها به روی عروسکها و افراد دسته‌های باران‌خواه، هدیه‌دادن آرد و حبوبات وپول به دسته‌های باران‌خواه و پختن آش و تقسیم آن میان مردم و جز آن، ازجمله رفتارها وآیینهای است که در فرهنگهای بعضی از جامعه‌های سنتی در سرزمینهای اسلامی، به خصوص ایران، معمول است.
در بعضی از نقاط ایران، مراسم و آیینهای ویژه‌ای برای آمدن باران هست که بیشتر آنها جنبۀ جادویی دارد و بازمانده از فرهنگهای جامعه‌های ابتدایی است. مثلاً در سروستان، بچه‌های دستۀ باران خواه تکه‌ای خمیر از آرد گرفته شده از خانه‌ها را بر سر تکه چوبی می‌گذارند و آن را پیشاپیش دسته در محله‌ها می‌گردانند و ترانۀ باران می‌خوانند (همایونی، 412). کودکان مناطق دشتی، دشتستان، کرمان و کرمانشاهان مهره‌ای در آشی که پخته‌اند، می‌اندازند، و بچه‌ها ممسنی ریگی را در میان یک دانه‌ای خرما می‌گذارند و کودکان چاه انجیر سروستان یک ریگ در دانۀ انجیر از انجیرهای گدایی شده، و روستاییان پیرامون بیستون کرمانشاه سنگ یا تکه سفالی در خمیر پنهان می‌کنند. آنگاه آش یا خرما و انجیر را میان خود تقسیم می‌کنند؛ مهره یا ریگ و تکه سفال نصیب هر کودکی شود، بر سرش می‌ریزند و او را کتک می‌زنند و این کار هنگامی‌متوقف می‌شود که کسی بیاید و آمدن باران را ضمانت کند (فقیری، همانجا؛ همت، 477-478؛ درویشیان،2/ 189). در قشم، زنان و مردان بومی‌درحالی‌که هریک زنبیلی در دست دارند و کمرشان را با لُنگ بسته‌اند، در گوشه‌ای از شهر جمع می‌شوند و شت سر هم می‌ایستند و با دست لتگ یکدیگر را از پشت کمر می‌گیرند. بعد ترانه‌خونان به در خانه‌ها می‌روند و از صاحب‌خانه‌ها مقداری گندم و جو برنج و شکر یا پول می‌گیرند. آنگاه به خارج شهر می‌روند و با آنچه گرد آورده‌اند، آش بی‌نمکی می‌پزند. سپس آش را روی زمین می‌ریزند و به خانه‌هایشان باز می‌گردند. بومیان قشمی‌معتقدند که ارواح و موجودات خبیثی که باران را اسیر کرده‌اند، می‌آیند و آش را می‌خورند و باران را رها می‌نند تا ببارد (باشگوز، 18/ 121-122). در بعضی از روستاهای خراسان، بچه‌ها خری را بزک می‌کنند و به حمام می‌برند. اگر خر در حمام عرعر بکند، آن را نشانۀ باران می‌گیرند (شکورزاده، 311؛ باشگوز، 18/ 123-124). در پاوه مر مقدسی را در آب می‌اندازند (توکلی، 69). در روستای گیرش فارس، گروهی زن و مرد به غسالخانه می‌روند و بچه‌ای را در تابوت می‌خوابانند و با پارچه‌ای سفید روی آن می‌کشند. بعد تابوت را در روستا می‌گردانند (باشگوز، 18/ 122). در شوش تابوت منسوب به دانیال نبی را برای آمدن باران در شهر می‌گردانده‌اند (طوسی، 109).
مردم بسیاری از مناطق جهان بعضی از سنگهای فروافتاده از آسمان را باران‌زا می‌دانند و در مواقع خشک‌سالی به آنها قربانی پیشکش می‌نمایند و از آنها طلب باران می‌کنند. ظاهراً مبنای اعتقاد به باروری اینگونه سنگها مربوط به منشأ آسمانی داشتن آنهاست (الیاده، 223). در عرایس الجواهر به سنگهای باران اشاره رفته است (ابوالقاسم، 171). حمدالله مستوفی از سنگ باران‌زا در اردبیل یاد می‌کند (ص 285) و نجم‌الدوله د سفرنامۀ خوزستان به وجود سنگ باران در اهواز اشاره دارد (ص 49).
برخی عقیده داشتند که در میان مشایخ صوفیه کسانی بودند که به نظر و خواست آنان باران از آسمان می‌بارید و نبات از زمین می‌رویید و ایشان بلا و رنج از مردمان دور می‌کردند (روزبهان، 52).

مآخذ

ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرابس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345ش؛ الیاده، میرچاه، رساله در تاریخ ادیان، ترجمۀ جلال ستاری، تهران، 1372ش؛ باشگوز، ایهان، «مراسم تمنای بارن و باران‌سازی در ایران»، ترجمۀ باجلان فرخی، کتاب جمعه، تهران، 1358ش؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1353ش؛بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1363ش؛ پورداود، ابراهیم، ادبیات مزدیسنا، تهران، 1347ش؛ توکلی، محمد رئوف، جغرافیا و تاریخ بانۀ کردستان، تهران، 1354ش؛ جاحظ، عمرو،الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1338ق؛ جعفری، یونس، «دعای باران در نور»، هنر و مردم، 1350ش؛ﺷﻤ 112 و 113؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، 1331ق/ 1913م؛ درویشیان، علی‌اشرف، افسانه‌ها، نمایشنامه‌ها و بازیهای کردی، تهران، 1367ش؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1360ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345ش؛ فضایی، یوسف، دین در عصر جاهلیت، تهران، 1357ش؛ فقیری، ابوالقاسم، «مراسم دعای باران در گوشه و کنار فارس»، هنر و مردم، 1348ش؛ ﺷﻤ 82؛ قرآن کریم؛ کلبی، هشام، الصنام، ترجمۀ محمدرضا جلالی نائینی، تهران، 1348ش، میرنیا، علی، ایلها و طایفه‌های عشایری خراسان، تهران، 1368ش؛ نجم‌الدوله، عبدالغفار، سفرنامۀ خوزستان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1341ش؛ نوری، یحیى، اسلام و عقاید و آراء بشری، تهران، 1346ش؛ نویری، احمد، نهایةالارب، قاهره، 1342-1362ق؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371ش؛ همت کرمانی، محمود، تاریخ مفصل کرمان، کرمان، 1364ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.